توثیقات عام
در قالب عناوینی كلّی، همچون اصحاب اجماع، به عنوان ثقه معرفی میكندكه ازآنها به توثیقات عام تعبیر میشود. اینك به بررسی آنها میپردازیم :
1. اصحاب اجماع
عنوان اصحاب اجماع كه در مجموع 22 تن از راویان مهم را در برمیگیرد، گستردهترین و مهمترین شیوه در میان توثیقات عام به شمار میرود. از این رو محدث نوری آورده است:
«از مباحث مهمّ رجال مبحث اصحاب اجماع است؛ زیرا طبق برخی از برآوردها هزاران حدیثی كه صحیح قلمداد نمی شوند به یمن همین بحث، صحیح یا در حكم صحیح تلقی خواهند شد». [1]
شواهد رجالی نشان میدهدكه نخستین بار ابو عمروكشی (م 329) در رجال خود از مسأله اصحاب اجماع سخنی به میان آورد. [2]
او در سه جا تحت عنوان نامگذاری اصحاب امام باقر و امام صادق ـ علیه السّلام ـ، اصحاب امام صادق ـ علیه السّلامـ و اصحاب امام كاظم ـ علیه السّلام ـ و امام رضا ـ علیه السّلامـ، از اجماع امامیّه بر صحیح دانستن روایات گروهی از اصحاب آنان گفت و گو كرده است. به عنوان مثال میگوید: «امامیه بر صحیح دانستن روایات صحیح آنان اصحاب ( امام صادق ـعلیه السّلامـ) بر تصدیق گفتارشان اجماع و به فقاهتشان اذعان دارند». [3]
یا درباره ی دسته سوم، یعنی اصحاب امام كاظم و امام رضا ـ علیه السّلامـ میگویند:
«اصحاب ما بر تصحیح روایات صحیح آنان و تصدیق ایشان اجماع دارند و به فقه و علمشان اذعان نموده اند، آنان شش نفرند».[4]
ن: 8255 موسوی پس از كشی شیخ طوسی (460) از گفتار او پیروی كرد. شیخ در رجال خودكه تلخیص رجال كشی است از اصحاب اجماع و از شمار آنان سخن به میان آورد.[5] پس از شیخ طوسی ابن شهرآشوب (م 588) طبقه نخست و دوم اصحاب اجماع را _ طبق آنچه كه در سر كشی آورده بود_ ذكر نمو د. آنگاه علامه حلی ( م 726 ) در «خلاصه الاقوال » در توصیف و معرفی هر یك از اصحاب اجماع گفتار كشی را منعكس ساخت. ابن داود ( م 707 ) به پیروی از رجالیون متقدم میگوید:« امامیه بر 18 تن اتفاق نظر دارد ودر تعظیم آنان اختلافی ندارند، جز آن كه آنان را به سه درجه تقسیم میكنند».[6]
شهید ثانی ( م 966 )، شیخ بهایی ( 1031 )، محقق داماد ( م 1041 )، محمد تقی مجلسی اول ( م 1070)، ملا محمد باقر مجلسی دوم ( م 1111 )و فخر الدین طریحی ( م 1085 ) از جمله عالمان دیگر شیعه هستند كه همگام با رجالیون متقدم از اصحاب اجماع و صحت روایتشان سخن به میان آوردهاند.
شمار اصحاب اجماع
« كشی » شمار اصحاب اجماع را این چنین نقل كرده است:
اصحاب امام باقر و امام صادق ـ علیه السّلامـ شش تن اند كه عبارتند از: 1. زراره بن اعین ؛ 2. معروف بن خرّبوذ؛ 3. برید بن معاویه؛ 4. ابوبصیراسدی؛ 5. فضیل بن یسار؛ 6. محمد بن مسلم.
و اصحاب امام صادق ـ علیه السّلامـ به طور اختصاصی نیز شش تن اند: 1. جمیل بن درّاج؛ 2. عبدالله بن مسكان؛ 3. عبدالله بن بكیر؛ 4. حمّادبن عثمان؛ 5. حمّاد بن عیسی؛6. ابان بن عثمان.
و اصحاب امام كاظم و امام رضا ـ علیه السّلامـ نیز شش تن اند: 1. یونس بن عبدالرحمن؛ 2. صفوان بن یحیی؛ 3. محمد بن ابی عمیر؛ 4 . عبرالله بن مغیره؛ 5. حسن بن محبوب؛ 6. احمدبن محمد بن ابی نصر.
بدین ترتیب شمار اصحاب اجماع 18 تن خواهد بود. اما گاهی به جای ابوبصیر اسدی در گروه نخست از ابو بصیر مرادی یاد میكنند و در گروه سوم به جای حسن بن محبوب، حسن بن علی بن فضّال و فضاله بن ایوب، یا یه جای فضاله بن ایوب، عثمان بن عیسی را مینشاند. اگر این چهار تن؛ یعنی ابوبصیر مرادی، حسن بن علیّ بن فضال، فضاله بن أیوب و عثمان بن عیسی راكه محل اختلافاند، به اصحاب اجماع اضافه كنیم،؟ شمار آنان 22 تن خواهد بود. و از آنجا كه بر صحت روایات این دست از اصحاب ائمه ـ علیه السّلامـ اجماع شده است، به آنان اصطلاحاً اصحاب اجماع اطلاق شده است.[7]
وجه حجیت اجماع مورد ادعای كشی
همانگونه كه اشاره شد، برای نخستین بار كشی از اجماع و اتفاق عالمان شیعی و صحیح شمردن روایات و اصحاب اجماع خبر داده است، پس از ایشان سایر عالمان شیعی از وجودچنین اجماعی خبر دادهاند. به چنین اجماعی اصطلاحاً اجماع منقول،آن هم منقول به خبر واحد میگویند. برخی چنین اجماعی را مشمول ادله حجیت خبر واحد دانستهاند. اما شیخ انصاری و اصولیون متأخر معتقدند: ادله حجیت خبر واحد منحصر به مواردی است كه گفتار معصوم از روی حسّ نقل شود، نه از روی حدس.[8] واجماعهای منقول از روی حدس ادعا میشود. در این صورت عنوان اصحاب اجماع هیچ تاثیری در توثیق راویان نخواهد داشت.
مفهوم صحیح شمردن روایات صحیح اصحاب اجماع
در عبارت كشی چنین آمده است:«أجمعت العصابه علی تصحیح ما یصح عنهم». مفهوم عبارت: «أجمعت العصابه علی تصحیح»، كه به معنای اتفاق امامیه برصحیح شمردن است، اما مفهوم« ما یصح عنهم »، روشن نیست؛ زیرا دو احتمال درباره آن داده می شود:
1. مقصود صحیح شمردن نقل و حكایت آنان است؛ یعنی اصحاب اجماع را در تمام روایاتی كه از ائمه علیهالسّلام نقل كردهاند؛ تصدیق كنیم. به عبارت روشنتر آنان را ثقه بدانیم. در این صورت اصحاب اجماع جزء توثیقات عام خواهدشد. شماری از عالمان بر این رأی هستند. طبق این مفهوم خود اصحاب اجماع جزء ثقات خواهند بود، نه آن كه هر روایاتی كه نقل كرده باشند، حتی اگر مرسل یا ضعیف باشد، صحیح تلقی گردد.
ابن شهرآشوب به جای واژه تصحیح از كلمه تصدیق استفاده كرده و گفته است: « اجتمعت العصابه علی تصدیق سته ..». كه ظاهر واژه تصدیق همان توثیق است.[9]
فیض كاشانی در مقدمه سوم كتاب وافی آورده است: « مقصود از ما یصح عنهم روایت است نه مروری». [10]
صاحب ریاض می نو یسد: « مقصود از ادعای اجماع بر صدق این گروه و صحّت روایاتشان در جایی است كه در سند كسی كه ( از نظر صحت ) جای درنگ دارد، وجود نداشته باشد. بنابراین اگر یكی از اصحاب اجماع بگوید: فلانی برای من نقل كرد، اجماع بر صدق ادعای او ( بر نقل فلان شخص) منعقد شده است، اما اگر مروری عنه ضعیف، یا ناشناس باشد این اجماع فایده ای به حالش ندارد ».[11]
آیه الله خویی نیزآورده است:
« ظاهر گفتار كشی ناظر به آن نیست كه تمام روایاتی كه هر یك از اصحاب اجماع از ائمه ـ علیه السّلامـ نقل كرده اند، حتی اگر روایت مرسل، یا نقل شده از سوی راوی ضعیف، یا مجهول الحال باشد، بلكه مقصود بیان عظمت و جایگاه آنان است و این كه بر وثاقت، وقاهت و تصدیق آنان در روایاتشان اجماع شده است ؛ یعنی آنان در اخبار و روایاتشان متهم به كذب نیستند ».[12]
آیه الله سبحانی نیز بر این نظریه تأكید ورزیده است. [13]
2. مقصود صحیح شمردن مرویات آنان است؛ یعنی تمام روایاتی كه اصحاب اجماع نقل كرده اند، صحیح و صادر شده از ائمه ـ علیه السّلامـ بدانیم، حتی اگر روایت نقل شده فاقد اتصال سند، یا سایر شرایط صحت؛ همچون عدالت و ایمان راوی باشد. در این صورت مرتبه ای فراتر از توثیق برای اصحاب اجماع ثابت می گردد؛ زیرا مفهوم این مدعّا آن است كه نه تنها اصحاب اجماع خود ثقه و عادلاند، بلكه در چنان مرتبه بلندی از وثاقت قراردارند كه جز روایات صادر شده از ائمه ـ علیه السّلامـ را نقل نمی كنند. هرچند در نگاه ظاهری به سند چنین روایاتی آنها را فاقد صحت بدانیم . شماری از عالمان شیعی نیز بر این رأی هستند.[14]
شیخ حرّ عاملی صاحب « وسائل الشیعه » از این دسته است. فیض كاشانی با بر شمردن شیخ حر عاملی به عنوان متاخران چنین آورده است:
« گروهی از متاخرین از گفتار كشی « اجمعت العصابه » یا اجمعت الاصحاب علی تصحیح ما یصح عن هؤلاء» چنین برداشتی كرده اند كه حدیث نقل شده از اصحاب اجماع صحیح و به صرفه صحت از آنان منسوب به ائمه ـ علیه السّلامـ است ، بیآن كه در راویان عدالت شرط باشد. حتی اگر از راویانی كه معروف به فسق، یا وضعاند ؛ تا چه رسد به این كه حدیث را با سند مرسل نقل كنند، تمام منقولاتشان صحیح و روایاتشان صادر شده از ائمه ـ علیه السّلامـ تلقی می گردد ».[15]
محقق بهبهانی نیز معتقد است: « طبق مشهور مقصود از صحت، روایتی است كه سندآن تا اصحاب اجماع صحیح باشد. و پس از آن سلسله سند تا معصوم ملاحظه نمی شود و اگر در سند( در این مرحله)ضعف باشد روایت صحیح است». [16]
محقق داماد نیز آورده است:
« امامیه بر تصحیج ما یصحً از اصحاب اجماع اتفاق نظر داشته و به فقه، فضل، ضبط و ثقه آنان اذعان دارند. اگرچه روایتشان همراه با ارسال، رفع، یا نقل شده از كسانی باشد كه آنان نامشان را بردهاند، هر چند برای ما هویتشان روشن نباشد، یا كسانی باشند كه دارای فساد عقیده ودچار انحراف مذهبی باشند»[17].
محدث نوری نیز از جمله عالمانی است كه بر این نظریّه پای فشرده است. [18]
به نظر میرسد كه دیدگاه دوم به صحّت نزدیكتر است؛ زیرا:
1. اگر مقصود كشی ودیگر عالمانی كه چنین اجماعی را نقل كرده اند، تصدیق و توثیق خود اصحاب اجماع بوده باشد، بایست عبارت را بدین صورت می آوردند: «أجمعت العصابه علی تصحیح هؤلاء، یا تصدیق هؤلاء»و دیگر قید «تصحیح ما یصح عنهم» را نمیافزودند.
[1] . مستدرك الوسائل، ج 3، ص757 ، به نقل از كلیات فی علم الرجال، ص165.
[2]. معجم رجال الحدیث، ج1، ص59.
[3] . اختیار معرفه الرجال، ج2، ص673 .
[4] . همان، ص830.
[5] . مستدرك الوسائل، ج 3، ص757.
[6] . رجال ابن داوود، ص 209.
[7] . برای تفصیل بیشترر.ك: كلیات فی علم الرجال، ص 170-168.
[8] . همان، ص 179.
[9] . مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 400.
[10] . وافی، ج 1، ص 12.
[11] . مستدرك الوسائل، ج 2، ص 760.
[12] . معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 61.
[13] . كلیات فی علم الرجال، ص 186.
[14] . همان،ص 188-186.
[15] . به نقل از معجم رجال الحدیث، ج1، ص 62.
[16] . به نقل از مستدرك الوسائل، ج 3، ص 762.
[17] . الرواشح السماویه، ص 41.
[18] . مستدرك الوسائل، ج 3، ص 758.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
قید«یصحّ عنهم » اشاره به نكتهای فراتر از توثیق آنان دارد ودرست همان
معنایی را به دست میدهد كه محقق بهبهانی بیان كرد؛ یعنی اگر روایتی از
نظر سند تا هر یك از اصحاب اجماع صحیح باشد دیگر از آنان تا معصوم نیازمند
صحت سند نیست .
2. روایان و بزرگان نامبرده شده، همچون زراره، محمد بن مسلم، یونس بن
عبد الرحمن و... از چنان درجاتی از علم، فضیلت و جایگاه نزد ائمه ـ علیه
السّلامـ و شیعه برخوردارند كه نیازمند آن نیستند تا امثال كشی، یا سایر
رجالیون بگویند: امامیه بر توثیق آنان اتفاق نظر دارند؛ زیرا از بسیاری از
راویان هستند كه در مراتبی بس پایینتر از اصحاب اجماع قرار داشته و در
تمام منابع رجالی به یكصدا از وثاقت آنان سخن به میان آمده است. به عبارت
روشنتر ثقه بودن بزرگانی امثال زراره و محمدبن مسلم چه امتیازی برای آنان
محسوب میگردد كه در تمام منابع رجالی در بابی مستقل تحت عنوان اصحاب اجماع
از آنان سخن به میان آید! این كه كشی پس از او دیگر رجالیّون از اجماع
امامیّه بر تصحیح ما یصح عنهم سخن به میان آوردهاند، نشانگر آن است كه
میخواهند مرتبه ای فراتر از توثیق را برای آنان اثبات كنند وآن این كه
مقام حدیثی و علمی و دقت آنان به پایهای است كه اگر در سند حدیثی قرار
گرفتند خود تضمین كننده صحت حدیث است.
3. صحیح شمردن روایاتی كه از نظر سند فاقد صحت است، امر شگفتآوری نیست
تا اگر درباره اصحاب اجماع چنین ادعایی شده باعث انكار شود. مگر مراسیل
ابن ابی عمیرو شیخ صدوق بر اساس شخصیت علمی و حدیثی آنان مورد پذیرش قرار
نگرفته است. ؟! آیا از نظر قدما ( تا پیش از علامه حلی ) ملاك صحیح شمردن
روایات صحت متنی آنها نبوده است، هرچند كه روایات از نظر سند فاقد صحت
باشند؟! [1]آیا
در روایات عقاید و اخلاق بر اساس موافقت روایات با قرآن نمی توان به صحت
آنها حكم كرد ؟! بنابراین باید اذعان كرد كه مقصود سخن كشی مفهوم دوم، یعنی
صحّت مرویات اصحاب اجماع است. باری ممكن است كسی در مطابقت این ادعا با
واقعیت تشكیك كند، كه آن سخن دیگری است. به عنوان مثال ابوعلی به نقل از
استاد خود صاحب ریاض در تشكیك آن چنین آورده است: « استاد ما صاحب ریاض
مدّعی است كه در تمام كتب فقهی از آغاز طهارت تا پایان دیات كسی برخورد
نكرده كه فقیهی از فقهای شیعه به خبری ضعیف عمل كنند و چنین استدلال كنند
كه سند این روایت تا یكی از اصحاب اجماع صحیح است (هر چند در بقیه سند از
اصحاب اجماع تا معصوم ضعیف باشد) ».[2]
بنابراین تفسیر گفتار كشی و سایر رجالیون یك مطلب است و میزان صحت آن
باواقعیت ها نیز مطلبی است دیگر. هر چند باید اذعان كرد كه ادعای صاحب ریاض
به طور مطلق قابل تحمل است؛ زیرا چنان كه آیه الله خویی آورده اند، پس از
علّامه حلی بسیاری از متاخران به استناد همین نظریه روایات را صحیح قلمداد
كردهاند.[3]
از سوی دیگر گذشته از میزان صحت مدعا آنچه مورد اتفاق مدافعان هر دو تفسیر
است، ثقه بودن اصحاب اجماع است؛ زیرا طبق تفسیر نخست ثقه بودن آنان
بالمطابقه ثابت می شود. و لازمه تفسیر دوم، ثقه بودن آنان است؛ زیرا وقتی
برای اصحاب اجماع چنان مرتبه ای را _ كه وجود آنان در سلسله سند به تصریح
روایات می انجامد _ قائل باشیم، به طریقه اولی و ثاقتشان اثبات می گردد. از
این رو اصحاب اجماع را می توان از نمونه روشن توثیقات عام برشمرد.
2. مشایخ ثقات
از گروهی از بزرگان حدیث و راویان مشهور به عنوان مشایخ ثقات یاد شده و
از این عنوان دو امر استفاده شده است: 1. تمام كسانی كه مشایخ ثقات از
آنان روایات كردهاند در حكم ثقه خواهند بود؛ 2. همان گونه كه به مسانید
آنان عمل می شود، به مراسیل ( = روایت مرسل ) آنان نیز عمل می گردد. به نظر
می رسد نخستین بار شیخ طوسی از این مسأله سخن به میان آورده است. ایشان
میگوید: « اگر یكی از دو راوی مسند (= اهل ذكر اسناد ) و دیگر ی مرسل ( =
اهل حذف اسناد ) باشد، به مرسل نگاه می كنیم، اگر جزء كسانی است كه می
دانیم جز از روایات ثقه نقل نمی كند، روایت مسند نسبت به او ترجیح ندارد.
بدین خاطر امامیه روایات محّمد ابن ابی عمیر، صفوان بن یحیی، احمد بن
محمدبن ابی نصر سایر ثقاتی كه شناخته شده اند كه تنها از راویان ثقه روایات
را نقل می كنند، با روایاتی كه دیگران با سند ذكر می كنند، برابر
دانستهاند. و به مراسیل آنان در صورتی كه به صورت منفرد ذكر شده باشد، عمل
می كنند. اما اگر چنین نباشد و جزء كسانی باشد كه از ثقه و غیر ثقه نقل می
كند، روایت مسند بر او مقدم است. و اگر هم روایت او به صورت منفرد و تنها
نقل شده باشد باید نسبت به آن توقف كرد تا دلیلی بر وجود عمل به آن برسد»[4]. از این عبارت شیخ طوسی دو نكته اساسی قابل استفاده است:
1. هر گاه كسی روایات را به صورت ارسال نقل می كند، از چنان احتیاط و
دّقتی برخوردار باشد كه بدانیم تنها از ثقه نقل می كند، حكم روایات مرسل او
حكم روایات مسند است.
2. گروهی از راویان، همچون محمد بن ابی عمیر و صفوان بن عمیر این
چنیناند. علمای رجال شماری از راویان را به عنوان مشایخ ثقات یاد كردهاند
كه اینك به بررسی آنان می پردازیم:
1.2.محمدبن ابی عمیر(امام 217)؛
از ابن ابی عمیر با عناوین محمد بن زیاد بزاز یا ازدی نیز یاد شده است.
او اهل بغداد بوده و از محضر امام كاظم، امام رضا وامام جواد ـ علیه
السّلامـ حدیث شنیده واز چهرههای بنام شیعه و از نگاه مخالفان از اوتاد
عصر خود بوده است. محمّد بن ابی عمیر در زمان هارون الرشید ومأمون دستگیر
شد و به شدت مورد شكنجه قرار گرفت و سپس به مدت چهار سال راهی زندان شد.
بنا به توصیه یونس بن عبدالرحمن صبر وبردباری را پیشه خود ساخت و از اعلام
اسرار شیعیان اجتناب كرد. خواهر ابن ابی عمیر برای حفظ جان او در ایّام
استتار برادر، كتابهای حدیثی برادرش را در زمین دفن كرد در اثر طولانی شدن
ایّام حبس ابن ابی عمیر كتابها متلاشی شد. نیز گفته شده كه او كتابهای
برادرش را در میان اتاقی گذاشت، ودر اثر ریزش باران كتابها نابود شد. از
این رو او پس از آزادی روایات را با تكیه برحافظه خود نقل میكرد. بدین جهت
بزرگان شیعه روایات مرسل او را درحكم مسند دانستند.[5]
بنا به نقل شیخ طوسی احمد بی محمّدبن عیسی به نقل ابن ابی عمیر
كتابهای صد تن از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلامـ را نقل كرده است.[6] در صورتی كه ادعای مذكور درباره ابن ابی عمیر صحیح باشد، دو نكته مهم ومفید به دست میآید:
الف. روایات ونیز كتب نقل شده از ابن ابی عمیر فراوان است، چنان كه
تنها احمد بن محمد بن عیسی100 كتاب روایی از او نقل كرده است. بر اساس
قاعده شیخ طوسی تمام این روایات صحیح خواهد بود. ب. مشایخ حدیثی ابن ابی
عمیر را تا 410تن برشمردهاند. طبق قاعده پیش گفته تمام این مشایخ جزء ثقات
خواهند بود .
حكم مراسیل محمد بن ابی عمیر
درباره حكم روایات مرسل محمد بن ابی عمیر دو دیدگاه ارایه شده است:
1. روایات مرسل اودر حكم مسند است، این نگرش مورد پذیرش عموم علمای
رجال است. افزون بر نجاشی و شیخ طوسی، سید بن طاووس، محقق، صاحب كشف
الرموز، علّامه حلی، شهید ثانی، ابن فهد حلی، محقّق ثانی، استر آبادی، شیخ
بهایی، وحید بهبهانی و ... به صورت عام یا در برخورد با مواردی از روایات
مرسل ابن ابی عمیر این دست از روایات را بخاطر عمل اصحاب به روایات مرسل
او، در حكم مسند دانستهاند.[7] حتی محقّق نوری از محقق اردبیلی نقل می كند كه اصحاب بالاتفاق به مراسیل ابن ابی عمیر عمل میكنند.[8] در صورتی كه این ادعا صحیح باشد، محمد بن ابی عمیر جزء مشایخ ثقات بوده و عنوان توثیقات عامه درباره او صحیح خواهد بود.
2. به روایات مرسل ابن ابی عمیر نمی توان عمل كرد، سید محمد صاحب مدارك الأحكام و نیز شیخ حسن صاحب معالم بر این رأی هستند.[9]
هم چنین شیخ طوسی نیز خود در مواردی از تهذیب و استبصار با ردّ برابر
دانستن مراسیل ابن ابی عمیر با مسانید او روایات او را مردود دانسته است .
مثلاً پس از نقل روایت محمد بن ابی عمیر با مسانید او روایات او را مردود
دانسته است. مثلاً پس از روایت محمد بن ابی عمیر از امام صادق ـ علیه
السّلامـ كه در آن حدكر 600رطل اعلام شده آورده است: « نخستن اشكال آن این
است كه در روایت، مرسل و فاقد سند است ».[10]
از رجالیون متأخّر آیه الله خویی نیز براین رأی است. ایشان بر نظریه برابر
دانستن مراسیل ابن ابی عمیر با مراسیل، چهار اشكال قابل توجه وارد كرده
است كه عبارتند از: 1. ادعای برابری تنها از سوی نجاشی و سپس شیخ عنوان شده
و رجالیون متآخر به پیروی از آنان آن را ذكر كردهاند و اگر چنین امری در
میان قدما رواج داشت، می بایست در منابع آنان دیده می شد.
2. بر فرض كه چنین برابری را بپذیریم، معنایش آن نیست كه اصحاب به این
خاطر كه ابن ابی عمیر از ثقه نقل میكرد، به مراسیل او عمل كرده باشند،
شاید این عمل بخاطر قاعده ای میان قدما باشد كه معتقد بودند هرگاه فسق یك
راوی امامی ظاهر نشود به روایتی او می توان عمل كرد. حتی اگر وثاقت او
اثبات نگردد.
3. ادعای این كه امثال ابن ابی عمیر تنها از ثقات نقل می كنند، قابل
اثبات نیست؛ زیرا خود آنان به چنین شیوهای در كارشان اذعان نكردهاند و در
مواردی كه اسناد را حذف كردهاند نام راویان مشخص نیست تا ثقه بودن، یا
نبودنشان قابل اثبات باشد.
[1] . اصول الحدیث و احكامه، ص 61.
[2] . معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 61.
[3] . همان، ص 62- 61.
[4] . عده الاصول، ج 1، ص 386.
[5] . برای تفصیل بیشتر ر.ك.. رجال نجاشی، ص 326، فهرست شیخ طوسی، ص 168.
[6] . فهرست شیخ طوسی، ص 168.
[7] . كلیات فی علم الرجال، ص 212- 209.
[8] . همان، ص 212.
[9] . همان،ص 215.
[10] . تهذیب الاحكام، ج 1، ص 43.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
4. این قاعده عملاً در مواردی نقض شده است؛ یعنی محمد بن ابی عمیر از
روایاتی كه ضعیفاند نقل كرده است. آیه الله خویی نام چهار تن از راویان
ضعیف را بدین ترتیب آورده است: علیّ بن أبی حمزه بطائنی، یونس بن ظبیان،
علیّ بن حدید و حسین بن احمد منقری. آنگاه ایشان روایات مورد اشاره را به
نقل از كتب اربعه آورده است.[1]
چنان كه آیه الله سبحانی آوردهاند: ، اگر اشكالات سه گانه نخست را ناتمام
بدانیم، اشكال چهارم قابل پاسخ نیست؛ زیرا چگونه به رقم روایت از افراد
ضعیف می توان ادعا كرد كه ابن ابی عمیر، یا سایر مشایخ ثقات از غیرثقه نقل
نمیكنند .[2]
2.2. صفوان بن یحیی بیاع سابری(م210 )
طبق نقل نجاشی او اصالهً كوفی و جزء ثقات است كه از امام رضا ـ علیه
السّلامـ روایت نقل می كرد و نزد امام از جایگاه شریفی برخوردار بود. كشی
او را جزء اصحاب امام كاظم ـ علیه السّلامـ نقل كرده است او وكالت امام
رضا و امام جواد ـ علیه السّلامـ را بر عهده داشته و در میان طبقه خود در
ورع و تقوا ممتاز بوده است برای او 30 كتاب نقل شده است.[3]
شیخ طوسی او را موثق ترین و عابدترین چهره در عصر خود دانسته كه در هر روز
150 ركعت نماز میخواند و در سال سه ماه روزه میگرفت و در سال سه بار
زكات اموالش را میداد. مشایخ حدیثی او را تا 140 تن برشمردهاند[4].
برابر دانستن مراسیل صفوان بن یحیی با مسانید او و نیز ثقه دانستن تمام
مشایخ حدیثی او كه از نتایج توثیقات عام است، از این جهت مورد اشكال واقع
شده كه او از راویان ضعیف نیز روایاتی را نقل كرده است، كه راویان، عبارتند
از: یونس بن ظبیان، علی بن أبی حمزه بطائنی، ابو جمیله مفضل بن صالح اسدی،
عبدالله بن خداش منقری و معلّی بن خنیس.
آیه الله سبحانی در ضعیف بودن از این راویان، همچون معلّی بن خنیس مناقشه كرده است.[5]
2.3. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی (م221 )
نجاشی درباره اش میگوید: «او كوفی است كه به ملاقات امام رضا ـ علیه
السّلامـ و امام جواد ـ علیه السّلامـ نایل آمده ونزد این دو امام از
منزلت عظیمی برخوردار بوده است».[6] آنگاه برای او كتبی برمیشمرد.[7] احمد بن محمد بن ابی نصر طبق نقل شیخ طوسی جزء سه فقیهی است كه تنها از ثقات روایت میكردهاند.[8]
از بزنطی در بیش از 788 سند روایات كتب اربعه نام برده شده و آیه الله
خویی نام 115 تن از مشایخ او را برای او برشمرده است، كه ازاین میان 53 تن
ثقه، و سایر مشایخ یا مهمل یا مجهول وشماری اندك نیز ضعیفاند راویان ضعیفی
كه بزنطی از آنان روایت نقل كرده و به همین خاطر قاعده پیشگفته؛ یعنی
عدم روایت از غیر ثقات از نگاه آیه الله خویی مورد خدشه واقع شده، عبارتند
از: مفضّل بن صالح، حسن بن علیّ بن أبی حمزه، عبد الله بن محمد شامی و عبد
الرحمن بن سالم و...[9]
آیه الله سبحانی معتقد است: این اشكال مردود است؛ زیرا اولاً: بسیاری از
راویان ضعیف جزء مشایخ بزنطی نیستند، بلكه جزء اقران ومعاصران اویند؛
ثانیاً: در موارد ضعیف بودن، مقصود از ضعف، ضعف در عقیده است و ضعف در
عقیده با وثاقت و صدق در حدیث منافات ندارد؛ ثالثاً: منشا برخی از اشكال ها
ناشی از اشتراك راویان در اسم و لقب است؛ رابعاً: در برخی از موارد ادعای
ضعف، با دیدگاه سایر رجالیون كه همان راوی ضعیف را ثقه می دانند، منافات
دارد. با توجه به آن كه نسبت به مشایخ ثقات سه گانه پیشین؛ یعنی ابن ابی
عمیر، صفوان بی یحیی و بزنطی و برابر دانستن مراسیل آنان با مسانیدشان
تشكیك شده، و نیز پاسخهایی كه داده شده، می توان به این نتیجه دست یافت:
روایاتی كه مشایخ مذكور نقل كردهاند فراوان بوده و در كتب اربعه و سایر
جوامع روایی انعكاس یافته است. تفحّص و بررسی این دست از روایات نشان می
دهد كه در قالب موارد ( شاید بیش از 90% ) آنان تنها از ثقات نقل كردهاند
هرچند در مواردی اندك از راویان ضعیف نیز روایاتی را نقل كرده است كه با
توجه به كسرت روایت از ثقات می توان ادعا كرد كه دأب آنان نقل از ثقات بوده
است. بنابراین اگر در جایی روایات را به صورت مرسل آورده باشند، انسان
اطمینان می یابد كه راویانٍ محذوف ثقاتاند. [10]
2.4. احمد بن محمد بن عیسی قمی
گفته شده كه احمد بن محمد بن عیسی نیز از محدثانی است كه بسان ابن ابی
عمیر جز از ثقات نقل نمی كند. بنابراین افزون بر آنكه مشایخ او ثقهاند
روایات مرسل او در حكم ثقه است. دلیل مدّعا آن است كه او احمد ا بن محمد بن
خالد برقی را بدین جهت كه از راویان ضعیف روایت نقل می كرد ، از شهر فم
بیرون كرد، هر چند بعد ها از نظرش برگشت و از برقی عذر خواهی نمود و پس از
مرگ با پای برهنه در تشیع جنازهاش حاظر شد. علّامه حلّی معتقد است: وقتی
منش احمد بن محمد بن عیسی چنین باشد كه احمد بن محمد خالد برقی را به خاطر
روایت از ضعاف از قم بیرون كند، پس آشكار می گردد كه خود او اهل نقل از
ضعفاء نبوده است. [11]اما این استدلال از دو جهت مورد مناقشه قرار گرفته است:
الف . احمد بن محمد بن خالد برقی جزء راویانی نیست كه فقط چند روایت از
راویان ضعیف نقل می كرد _ و همین امر باعث اخراج او شدـ،بلكه اوجزء آن
دسته است كه به صورت فراوان و پیوسته به این كار اقدام میكرده است. چنان
كه شیخ طوسی در توصیف او آورده است: «او فی نفسه ثقه است، اما به صورت
فراوان از راویان ضعیف روایت نقل می كرد و بر روایات مرسل تكیه می نمود». و
میان نقل از ضعاف با فراوانی نقل از آنان تفاوت است. از این جهت بعدی
ندارد كه خود احمد بن عیسی در مواردی از ضعفا حدیث نقل كرده باشد ب. شواهد
روایی نشان می دهد كه احمد بن محمد بن عیسی در مواردی از راویان ضعیف روایت
نقل كرده است، كه عبارتند از: محمد بن سنان، علی بن حدید، اسماعیل بن سهل و
بكر بن صالح[12]. بنابراین نمی توان گفت او تنها از ثقه نقل می كرده است.
2.5. بنو فضّال
بنو فضال شامل چند تن از راویاناند كه عبارنتد از: علّی بن حسن بی
علّی بن فضال و برادرانش احمد و محمد و پدرشان حسن بن علّی بن فضال آنان به
رقم استقامت عقیده در آغاز راه، دچار انحراف عقیدتی شده و به فرقه فطحیّه
گراییدند[13].
با توجه به آنكه در دوران استقامت، روایات زیادی از ائمه شنیده و نقل می
كردند، محدثان شیعی از امام حسن عسكری ـ علیه السّلامـ درباره استناد به
روایاتشان استفسار كردند و امام فرمود: «خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا؛ به
روایاتشان عمل كنید، اما دیدگاههایشان را رها كنید».[14]
هم چنین نقل كردهاند كه از شیخ ابوالقاسم نوبختی (سفیر امام عصر ـ علیه
السّلامـ ) سؤال شدكه تكلیفكتابهای ابن ابی العزاقر پس از لعنت وی از
سوی امام ـ علیه السّلامـ چیست درحالی كه خانههای ما از كتابهای آنان
لبریز است؟ او پاسخ داد: « من درباره كتابهای آنان همان پاسخی را می دهم
كه امام حسن عسكری ـ علیه السّلامـ درباره كتابهای بنی فضال فرمود..».
آنگاه روایت پیشین را ذكر نمود. [15]
طبق این روایت به تصریح امام معصوم ـ علیه السّلامـ روایات بنو فضال
قابل عمل است هر چندكه آنان دارای فساد عقیده باشند. آیه الله خویی بر این
استدلال دو اشكال كرده است:
الف. روایت مورد ادّعا به خاطر وجود عبدلله كوقی در سند آن ضعیف و غیر قابل استناد است.
ب. دلالت روایت بر مدّعا نیز مخدوش است؛ زیرا روایت در مقام بیان این
نكته است كه فساد عقیده پس از استقامت، به صحت و حجیت روایاتی كه در زمان
درستی عقیده نقل شده زیان نمی رساند، نه آن كه به این معنا باشد كه تمام
روایاتشان، اعمّ از روایاتی كه پیش از انحراف، یا پس از انحراف عقیدتی نقل
كردهاند، یا روایاتی كه دارای ارسال یا ضعف سندی هست، حجت است[16].
2.6. جعفر بن بشیر
گفته شده كه جعفر بن بشیر از جمله محدثانی است كه تنها از ثقه نقل می
كرده است؛ زیرا نجاشی در توصیف او آورده است:« جعفر بن بشیربجلّی وشّاء از
زهّاد و عبّاد اصحاب ماست، او ثقه و درای مسجدی در كوقه است ... ابوالعباس
بن نوح می گویند: به او گل سزسبد علم لقب دادهاند. او از ثقات نقل می كند و
ثقات نیز از او نقل می كنند».[17] محل استشهاد، سخن اخیر نجاشی است كه گفت: او از ثقات نقل می كند. اما بر این استدلال از دو جهت اشكال شده است:
الف . ظاهر عبارت نجاشی آن است كه او از راویان ثقه نقل می كرد، اما
این جمله دلالت بر حصر ندارد. حداكثر دلالت این جمله آن است كه غالبا ًمنش
او چنین بوده است.[18]
اگر از این جمله حصر استفاده شود، میبایست جمله دوم: «و رووا عنه »نیز
مفید حصر باشد و معنای آن چنین خواهد بود، كه منحصراً راویان ثقه از او
روایت میكنند. چگونه چنین مدعایی قابل قبول است در حالی كه جاعلان وراویان
ضعیف حتی از معصوم روایاتی را به دروغ نقل میكردهاند. بنابراین جمله فوق
مفید حصر نیست.
ب. جعفر بن بشیر از راویان ضعیفی؛ همچون صالح بن حكم و عبدالله بن محمد جعفی روایت نقل كرده است،[19] با این حال چگونه میتوان به طور كلّی گفت كه او تنها از ثقات نقل میكرده است.
2.7. محمد بن اسماعیل بن میمون زعفرانی
درباره او نیز گفته شده است كه از ثقات نقل میكرده و به گفتار نجاشی
در توصیف او استدلال شده كه گفته است:« روی عن الثقات و رووا عنه؛ او از
ثقات نقل میكند و ثقات نیز از او»[20].
[1] . معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 65.
[2] . كلیات فی العلم الرجال، ص 233.
[3] . رجال نجاشی، ص 197.
[4] . فهرست شیخ طوسی، ص 146.
[5] . كلیات فی علم الرجال، ص 258.
[6] . رجال نجاشی، ص 75.
[7] . همان.
[8] . كلیات فی علم الرجال، ص ص 259.
[9] . معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 23-30؛هم چنین ر.ك:كلیات فی علم الرجال، ص 259-263.
[10] . كلیات فی علم الرجال، ص 270.
[11] . خلاصهالاقوال، ص 14؛ معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 70- 69؛ كلیات فی علم الرجال، ص 275.
[12] . كلیات فی علم الرجال، ص 277- 276.
[13] . ر.ك: رجال خاقانی، ص 215.
[14] . خاتمه المستدرك، ج 4، ص 269 و ص 450؛ معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 67.
[15] . الغیبه، ص 239.
[16] . معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 71.
[17] . رجال نجاشی، ص 119.
[18] . معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 71- 72؛ كلّیات فی علم الرجال، ص 279.
[19] . معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 68.
[20] . رجال نجاشی، ص 345.
.. نیز نقل شده است[1]. از سوی دیگر شیخ طوسی در رجال خود اسامی راویان امام صادق ـ علیه السّلامـ را برشمرده است. او در مقدمه كتابش می گوید:
«من میان عالمان شیعه به كتاب جامعی در این زمینه ـ گرد آوری ائمه ـ علیه السّلامـ برنخوردم، مگر كتابهای مختصری كه تنها نام برخی را آورده است، به استثنای آنچه كه ابن عقده آورده؛ زیرا او در این زمینه نهایت كوشش خود را به كار بسته است».[2]
بر اساس آنچه كه از شیخ مفید و گروهی دیگر از محدّثان نقل شده، ادعا شده كه تمام راویان امام صادق ـ علیه السّلامـ كه در رجال شیخ آمده، ثقهاند.
این ادّعا از سه جهت مخدوش است:
1. از ظاهر عبارتهای طرفداران این نظریه و نیز از واقعیتهای تاریخی بر میآید كه چهار هزار تن شمار مجموعه كسانی بوده است كه محضر امام صادق ـ علیه السّلامـ را درك كرده و ازایشان دانش آموختهاند. و اصطلاحاً از اصحاب ایشان به شمار میروند با این حال چگونه ممكن است همه آنان را ثقه دانست. آیا این ادعا نظیر ادّعای متكلمان و محدّثان اهل سنت نیست كه معتقد به عدالت تمام صحابه پیامبر- صلی الله علیه وآله- هستند؟!2.
2. در این عبارتها آمده كه این راویان دارای اختلاف عقیده و رأی بودهاند. به گواهی اسناد تاریخی گروهی از محدثان اهل سنت حتی بنیانگذاران فقه اهل سنت؛ همچون مالك بن أنس (م179) و نیز شماری از راویانی كه در عقیده تشیع دچار انحراف شده، قبل، یا پس از انحراف از خرمن دانش امام صادق ـ علیه السّلامـ بهره گرفتهاند. حال چگونه ممكن است همه آنان را ثقه دانست؟
3. شیخ طوسی، منصور دوانیقی (= حاكم بنی عباس در عصر امام صادق ـ علیه السّلامـ) را جزء راویان و اصحاب امام صادق ـ علیه السّلامـ برشمرده و نیز خود به تضعیف شماری از آنان؛ همچون؛ ابراهیم بن أبی حبه، حارث بن عمر بصری، عبدالرحمن بن هلقام و... تصریح كرده است. با این حال چگونه میتوان مدّعی شد كه راویان امام صادق ـ علیه السّلامـ ـ مذكور در رجال شیخ ـ همگی ثقهاند.
4. اكر قرار باشد همه كسانی كه شیخ در رجال خود به عنوان راویان امام صادق ـ علیه السّلامـ برشمرده ثقه باشند، با توجه به آن كه عمده روایات از امام صادق ـ علیه السّلامـ و از رهگذر همین راویان نقل شده است، بخش عمده رجالیون با استناد به توثیقات خاص و عام، یا جرحهایی كه درباره راویان رسیده برای دستیابی به حقیقت حال این دست از راویان لغو و بیهوده تلقی خواهدشد؛ زیرا اگر قرار باشد چنین شماری از راویان در یك ارزیابی كلی و همگانی ثقه باشند، دیگر چه نیازی است كه برای اثبات وثاقت آحاد آنان این همه كنكاش انجام گیرد!
7. مشایخ اجازه
گروهی از راویان حدیث، روایت اصل، یا كتاب حدیثی را برای افرادی را اجازه دادهاند كه از آنها به مشایخ اجازه یاد میشود و از آنجا كه اجازه حدیث در گذشته از برخورداری شخص از جایگاه و مرتبهای بلند در حدیث حكایت داشته، از این رو گفته شده است: مشایخ اجازه جزء ثقات محسوب شده و نیاز به توثیق جدیدی ندارد، حتی اگر نام آنان در منابع رجالی نیامده باشد، محكوم به وثاقتاند. بر این اساس مشایخ اجازه، امثال كلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی و... همگی ثقه خواهند بود. آیه الله خویی این دیدگاه را مخدوش دانسته است. دلایل ایشان بدین شرح است:
1. مشایخ اجازه برفرض پذیرش وثاقتشان برتر و بالاتر از اصحاب اجماع نیستند. با این حال چگونه علمای رجال برخود لازم دیدهاند كه در منابع رجالی از وثاقت اصحاب اجماع و ادله خود بر این امر سخن به میان آورند، اما از وثاقت مشایخ اجازه هر چند به صورت توثیق عام بحثی به میان نیاورده باشند؟!
2. میان شیخ اجازه بودن با وثاقت ملازمه نیست، اجازه بسان سایر طرق تحمّلِ حدیث؛ همچون سماع، قرائت و ... بدین معناست كه راوی در دریافت این حدیث، یا كتاب از استاد حدیث خود صادق است نه این كه ضرورتاً شیخ حدیثی او ثقه باشد.
3. برخی از مشایخ اجازه، فاقد وثاقتاند، اما با این حال نجاشی آنان را تضعیف كرده است.[3]
8. وكالت امام معصوم ـ علیه السّلامـ
گفته شده كه وكالت امام معصوم ـ علیه السّلامـ دلیل بر وثاقت است؛ زیرا امام ـ علیه السّلامـ، كسی را وكیل خود معرفی میكند كه موثّق، بلكه عادل باشد. طرفداران این رأی به روایتی به این مضمون نیز تمسك كردهاند: حسن بن عبدالحمید میگوید: در كار حاجز ـ وكیل امام زمان ـ علیه السّلامـ شك كردم، پس چیزی جمع كرده به سمت لشكرگاه حركت كردم كه پیامی به این مضمون به من رسید: درباره ما وكسی كه جانشین ما است، جای شك نیست، آنچه با توست به حاجز بن یزید تحویل بده».[4]
محل شاهد آن بخش از گفتار امام ـ علیه السّلامـ است كه فرمود: «درباره جانشین ما جای شك و تردید نیست»؛ یعنی در وثاقت، عدالت و امانت داری آنان نباید تردید روا داشت.
آیه الله خویی این نظریه را به دلایل ذیل مخدوش میداند:
1. میان وكالت و عدالت ملازمه نیست؛ زیرا بالاجماع توكیل فاسق جائز است. باری عقلا در امور مالی، كارشان را به كسانی میسپارند كه به امانت داری شان اطمینان دارند اما امانت داری در حفظ اموال غیر از وثاقت و عدالت است.
2. روایت مورد استناد نیز ازدو جهت مخدوش است:
الف. روایت بخاطر حسن بن عبدالحمید از نظر سندی ضعیف است. و اگر ضعف او ثابت نباشد، حداقل مجهول است.
ب. روایت، ناظر به كسانی است كه قائم مقام ائمه ـ علیه السّلامـ میباشند؛ یعنی نواب و سفرا را در بر میگیرد و هر كسی كه در زمینهای خاص مقام وكالت را بر عهده دارد، شامل نمیشود. بنابراین دلالت روایت نیز ناتمام است. [5]
سایر توثیقات عام
مصاحبت با امام معصوم ـ علیه السّلامـ، تألیف كتاب، یا اصل، رحمت فرستادن یكی از اعلام و كثرت روایات از معصوم ـ علیه السّلامـ نیز از جمله عناوینی است كه به عنوان توثیقات عام ارایه شده است[6]. با احتساب این چهار عنوان مجموعه توثیقات عام 12 مورد خواهد بود. طبق مدعای برخی، مصاحب امام بودن، وثاقت شخص را اثبات میكند، در حالی كه میان مصاحبت و وثاقت ملازمه نیست همان گونه كه ما همه اصحاب پیامبرـ صلی الله علیه وآله ـ را بخاطر مصاحبت با آن حضرت عادل نمیدانیم از سوی دیگر شماری از صاحبان كتاب، یا اصل جزء راویان ضعیف، یا حتی كذباند با این حال صاحب كتاب، یا اصل بودن به هیچ وجه وثاقت شخص را اثبات نمیكند. رحمت فرستادن و طلب مغفرت كردن نیز از كارهایی است كه در شرع بدان توصیه شده و همان گونه كه مناسب است برای مومنین فاسق نیز طلب مغفرت كرد. از این رو تنها مشركان و كافران از طلب مغفرت استثناء شدهاند. بنابراین اگر امثال شیخ مفید، یا شیخ صدوق برای كسی طلب مغفرت نمایند به معنای توثیق آنان نیست، چنان كه برای اشخاص معروف به فسق، همچون سید اسماعیل حمیری، یا محمد بن عبدلله بن بهلول طلب مغفرت شده با آن كه عدم وثاقت آنان آشكار بوده است.[7] كثرت روایت از معصوم ـ علیه السّلامـ را از این جهت نشان گر توثیق دانستهاند كه در برخی از روایت آمده است: «اعرفوا منازل الناس منا علی قدر روایاتهم عنّا؛ منزلت اشخاص نزد ما را بر اساس میزان روایاتی كه از ما نقل كردهاند بشناسید»[8]. در حالی كه این روایات از نظر سندی ضعیفاند؛ و از نظر دلالت نیز ناظر به راویان ثقهای هستند كه احادیث را از محضر امامان معصوم ـ علیه السّلامـ تلقی كردهاند. وگرنه ممكن است راویان كذاب بیش از راویان ثقه از ائمه ـ علیه السّلامـ روایات را نقل كرده باشند.[9]
نتیجه بررسی توثیقات عام
1. توثیقات عام از نظر میزان اعتبار و میزان توجه علمای رجال به آنها دارای سطوح مختلفاند. عناوینی؛ همچون اصحاب اجماع درعالیترین سطح اعتبار و توجه قرار دارد و عناوینی ؛ همچون مصاحبت معصوم، صاحب كتاب، یا اصل بودن در پایینتر سطح قرار دارد.
2. به نظر می رسد از میان 12 عنوان توثیقات عام تنها سه عنوان از اعتبار و توجه رجالیون برخوردار است كه عبارتند از:
1. اصحاب اجماع؛ 2. مشایخ اجازه . البته در سه مورد نخست؛ یعنی محمد بن ابی عمیر، صفوان بن یحیی و احممد بن محمد بن ابی نصر بزنطی؛ 3. راویان واقع شده در اسناد كامل الزیارات ابن قولویه، اما سایر عناوین توثیقات عام فاقد وجاهت علمی است.
3. به رغم مخالفت با توثیقات عام، بویژه مواردی؛ همچون اصحاب اجماع كه از اعتبار قابل توجهی برخوردارند، باید توجه داشت، اگر این عناوین به توثیق كامل راویان مورد نظر نیانجامد، همواره به عنوان قرینهای برای اثبات وثاقت به كار رفته است. به عبارت روشنتر بخاطر حساسیت بررسی سندی روایات و نیز ضرورت دستیابی به وثاقت، یا عدالت راویان برای اثبات صحت آنها، آنچه كه مورد نظر رجالیون بوده و درمقام عمل بدان پایبند بوده و هستند، دستیابی به توثیقات خاصه است و از توثیقات عامه برای تایید و كمك به توثیقات خاص استفاده شده است.
[1] . برای تفصیل بیشتر ر.گ: كلّیات فی علم الرجال، ص 327- 324.
[2] . رجال شیخ طوسی، ص 17.
[3] . معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 73.
[4] . كافی، ج 1، ص 14.
[5] . معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 72.
[6] . همان، ص 74- 75.
[7] . همان، ص 78.
[8] . كافی، ج 1، ص 50. در برخی از روایات به جای كلمه «الناس» كلمه «الرجال» آمده است. ر.ك: وسائل الشیعه، ج 27، ص 150.
[9] . معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 74- 75.